روایات شهادت امام حسین (ع)
تاريخ : چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:, | 6:14 AM | نویسنده : امید


امّ الفضل همسر عباس (رضى اللَّه عنهما) می گويد :
در خواب ديدم (قبل از تولّد حسين) كه گوئيا پاره‏اى از گوشت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله بريده شد و در دامنم افتاد ، خواب را به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله گفتم ، فرمود: رؤياى صادقه است و خواب خوبى است ، بزودى فاطمه پسر بزايد و به تو خواهم داد تا دايه‏اش باشى . ام الفضل گويد : قصّه آنچنان شد كه پيامبر فرموده بود.
روزى حسين عليه السّلام را نزد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بردم و در آغوشش گذاردم ، در دامن او بول كرد ، او را نشگون گرفتم او گريست ، پيامبر فرمود : اى ام الفضل آرام باش ، جامه‏ام را آب پاك مى‏كند، و تو بچه‏ام را به درد آوردى . او را در دامن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رها كردم، و برخاستم تا برايش آب آوردم، چون بازگشتم ديدم كه او صلوات اللَّه عليه و آله مى‏گريد . گفتم : يا رسول اللَّه گريه‏ات براى چيست ؟
فرمود : جبرئيل عليه السّلام نزدم آمد و خبرم داد كه امّت من اين پسرم را خواهند كشت ، خدا آنان را در قيامت به شفاعتم نرساند.
راويان حديث مى‏گويند : چون يك سال از تولّد حسين عليه السّلام گذشت دوازده فرشته بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرود آمدند كه يكى به شكل شير و دومى گاو نر، سومى به صورت اژدها ، چهارمى به صورت آدميزاده و هشت نفر به صور مختلفه بوده ، با چهره‏هاى بر افروخته و چشمهاى گريان ، با پرهاى گسترده ، و مى‏گفتند : اى محمّد زودا بر سر فرزندت حسين بن فاطمه عليهما السّلام آن آيد كه بر سر هابيل از قابيل آمد و زودا كه اجرى چون اجر هابيل يافته و بر قاتلش كيفر قابيل خواهد بود .


در آسمانها فرشته‏اى نماند مگر آن كه بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نزول كرد و بعد از درود، او را در امر حسين عليه السّلام تعزيت گفت ، و از پاداش او سخن رانده تربت پاكش را بر وى عرضه نمود .


پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مى‏فرمود : خداوندا خوار دار هر آن كو كه حسين را خوار دارد و بكش قاتلش را و كامروايش مدار .



چون حسين عليه السّلام دو ساله شد، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به سفر رفت و در بين راه بايستاد و استرجاع بگفت و چشمان مباركش غرق در اشك شد. از علّت آن پرسيدند، فرمود: اين جبرئيل است كه از سرزمينى به نام كربلا در كنار شط فرات خبرم مى‏دهد كه در آن جا فرزندم حسين بن فاطمه عليهما السّلام به شهادت مى‏رسد.



يكى پرسيد : يا رسول اللَّه چه كسى او را مى‏كشد؟ فرمود : مردى يزيد نام، گوئيا جاى شهادت و مدفنش را مى‏بينم . بعد با حالت گرفته و اندوهگين از سفر بازگشت و به منبر رفت و خطبه خواند و پند داد، در حالى كه حسنين عليهما السّلام در نزدش بودند.بعد از فراغت از خطبه دست راست را بر سر حسن عليه السّلام و دست چپ را بر سر حسين عليه السّلام نهاد و سر به سوى آسمان برافراشت و گفت : « خداوندا همانا محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بنده و رسول توست و اين دو عترت پاكم و خوبان ذرّيه و بنياد خانواده‏ام مى‏باشند كه در امّتم به جاى مى‏گذارم ، و جبرئيل خبرم مى‏دهد : اين فرزندم مقتول و مخذول گردد ، خداوندا شهادت را بر وى مبارك فرما ، و او را از سادات شهداء قرار ده ، و بركت را در قاتل و خاذلش قرار مده . ضجّه مردم در مسجد با اشك و ناله برخاست .



پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود : آيا مى‏گرييد و ياريش نمى‏كنيد ؟ پيامبر صلوات اللَّه عليه و آله بازگشت و با چهره بر افروخته خطبه ديگرى ايراد كرد (امّا كوتاه) و در حالى كه از چشم اشك فرو مى‏ريخت فرمود : مردم همانا من در بين شما دو چيز گرانبها (ثقلين) را به جاى گذاردم : كتاب خدا و عترتم - اهل بيتم - نهاد و اصلم و ميوه زندگيم، و اين دو از من جدا نگردند تا در حوض بر من در آيند ، الا كه من منتظر آن دو مى‏باشم، و من از شما چيزى نمى‏خواهم .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم